انشای توصیفی در مورد عینک
انسانها به ابزارها و وسایل گوناگونی نیاز دارند. این ابزارها احتیاجات روزمره آنها را رفع کرده و زندگی را آسان میکنند. یکی از این ابزارها عینک است.
عینک از دو عدسی و یک قاب یا فریم درست شده است که توسط بینی و گوشها نگه داشته میشود و جلوی چشم قرار میگیرد. عینک با رفع عیوب بینایی به چشمها کمک میکند تا دید بهتری داشته باشند. جنس عینکها از دستههای فلزی یا کائوچو و پلاستیک ساخته شده است و شیشههای آنها نیز انواع مختلفی دارد. که به مرور زمان سبکتر شده و طراحی مناسبتری پیدا کرده است.
در تاریخچه ساخت عینک، بعضی میگویند چینیها عینک را دو هزار سال قبل ساختهاند ولی ظاهرا آنها تنها از این وسیله برای مراقبت از چشمهایشان در برابر نیروهای شیطانی استفاده میکردند. بعضی دیگر عقیده دارند اولین عینک را سالوینو دارماتی اهل ایتالیا، در سال ۱۲۸۴ میلادی ساخت. بعضی دیگر اختراع عینک را به مردی به نام روچربیكنبا نسبت میدهند که در سال 1266 میلادی با گذاشتن یك گوی كوچك شیشه ای روی كتاب، خطوط و كلمات را درشتتر و واضحتر میدید.
برای عینک جایگزینهایی به وجود آمده است. دستهای از لنز استفاده میکنند و بعضی دیگر با عمل جراحی و لیزر نقص بینایی را برطرف میکنند. برخی صرفاً از جنبه زیبایی و تمایل به نداشتن عینک دست به عمل لیزر یا استفاده از لنز میزنند. برای برخی از افراد جایگزین کردن عینک ضروری است مانند ورزشکاران که نمیتوانند از عینک در فعالیتهای ورزشی استفاده کنند.
عینکها فقط یک ابزار برای افرادی که چشمهای ضعیف دارند نیستند. افراد در تهیه عینک به آن به عنوان یک وسیله زیبایی هم نگاه میکنند. برخی از عینکها آفتابی هستند و برای جلوگیری از نور خورشید استفاده میشوند. اگر جنس شیشه عینک آفتابی مناسب نباشد، موجب آسیب رسیدن به چشم میشود. عینکهایی وجود دارد که با آنها میتوان فیلمهای سه بعدی را دید و برخی بازیهای رایانهای را انجام داد.
عینک هر زمانی که میخواهد اختراع شده و از هر مادهای که ساخته شده باشد، به یکی از ابزاریترین و کاربردیترین وسایل رفع نیازهای انسان درآمده است.
انشا در مورد عینک به سبک داستانی
افراد زیادی را میشناسم که از عینک استفاده میکنند. این افراد هدفهای مختلفی برای استفاده از عینک دارند. پدر من عینک فروش است و من میتوانم عینکیهای زیادی را ببینم.
به دیوار مغازه او عکس مردی است که بابا میگوید یک نویسنده است به نام چخوف! چخوف مغازه بابا عینکی بدون دسته را روی بینیاش گذاشته که یک نخ به آن آویزان است. من همیشه میترسم عینکش بیفتد و بشکند. یک عکس دیگر هم هست که یک دانشمند است که فقط یک شیشه را با دست جلوی چشمش نگه داشته است. بابا میگوید اینها اولین عینکها بودند که در زمانهای قدیم استفاده میشدند.
من گاهی به مغازه او میروم و مشتریهایش را نگاه میکنم. یک روز یک مشتری آمده بود و میگفت که عینکی میخواهد که به شکل صورتش بیاید. بابا دفتری را که در آن عکسهای خانم و آقاهای عینکی هستند، نشان داد و گفت: بعضیها عینک را با توجه به گردی و درازی صورتشان انتخاب میکنند. عینکها را گذاشت و برداشت و یک عینک خیلی بزرگ را انتخاب کرد و گفت: این بیشتر مد است.
یک مشتری دیگر عینک قبلیاش را از چشمش برداشت و گفت که از وزن آن خسته شده است. به بینیاش فشار میآورد. روی بینیاش جای عینک مانده بود. بابا گفت که به جای شیشه، عدسی پلاستیکی برایش میاندازد و بهتر است فریم پلاستیکی بردارد. مشتری دوباره گفت که شیشهاش را آنتی رفلکس بزند چون میخواهد با کامپیوتر کار کند. از بابا پرسیدم عینک آنتی رفلکس یعنی چه؟ گفت یعنی ضد بازتاب نور است. نور را عبور میدهد.
یکی از مشتریهایی که آمد، دعوا کرد و چیزی نخرید، آمده بود عینک آفتابی بخرد. بابا عینک آفتابیهای خاکستری، زرد، آبی، سبز و قهوهای را جلوی مشتری گذاشت و گفت اگر کوررنگی دارد نباید بعضی رنگها را بخرد. مشتری همه آنها را که امتحان کرد و چند بار با عینک از مغازه بیرون رفت و آمد. آخرش یکی را برداشت. قیمتش را که پرسید و بابا قیمت را گفت، مشتری با تعجب او را نگاه کرد و گفت: چه خبر است آقا؟ سر خیابان همین را با پنج هزار تومان میشود خرید. بابا آرام گفت که بهتر است بیشتر مراقب سلامتیاش باشد تا پولهایش! او هم عینک را گذاشت و رفت.
عینک با هر هدفی که استفاده شود، برای بعضی جزئی از وجودشان شده است و بدون آن احساس میکنند که چیزی از وجودشان را گم کردهاند.
منبع:انشا در مورد عینک